دیدگاه لینچ
در مطالعه لینچ در مورد تصویر شهر تأکید بر جسم محیط زندگی انسان به عنوان متغیری مستقل است. او در جستجوی صفاتی جسمی است که به علائم مشخصه و بافت شهر در تصویری که از آن ها در ذهن ایجاد میشود مربوط است. هدف دستیابی به کیفیتی است که او از آن به عنوان نمایانی نام میبرد و منظور آن کیفیتی است در شیئی که تصویری روشن در ذهن ناظر ایجاد میکند. مراد، آن شکل، رنگ، نظم و سامانی است که ایجاد تصویری مشخص را با بافتی مستحکم از محیط زندگی انسان میسر میسازد؛ جائی که اشیاء نه تنها قابل رؤیتند بلکه به شدت و به وضوح خود را به تمام حواس آدمی عرضه میکنند.
برای دستیابی به اهدافی نظیر نمایانی، هویت و جهتیابی به عنوان اهداف شناخت شهر و ایجاد تصویر ذهنی از آن از دیدگاه لینچ باید از 5 عنصر لبه، محله، گره، نشانه و راه به عنوان عوامل سازمان دهنده به تصاویر ذهنی مردم استفاده کرد.
راه: راه عاملی است که معمولا با استفاده از آن حرکت بالقوه یا بالفعل میسر میشود. از این رو راه ممکن است خیابان، پیاده رو، جاده، خطوط زیرزمینی مترو و یا خطوط راه آهن باشد. برای بسیاری از مردم راه ها مهمترین عامل در تصویر شهر هستند. مردم در حالیکه در شهر حرکت می کنند به مشاهده آن می پردازند؛ و در امتداد راه ها است که عوامل محیطی گوناگون قرار می گیرند و با هم بستگی و ارتباط پیدا می کنند.
لبه: لبه عاملی خطی است که به دیده ناظر با راه تفاوت دارد. مرز بین دو قسمت، شکافی در امتداد طول و بین دو قسمت پیوسته شهر، بریدگی که خطوط راه آهن در شهر به وجود می آورند، حد مجموعه ای ساختمانی و یا دیوار را می توان به عنوان مثال هایی از لبه در تصویر شهر ذکر کرد. عامل لبه اگر چه به اندازه عامل راه در تصویر شهر تاثیر ندارد اما برای بسیاری از مردم عاملی است که در سیمای شهر سامانی به وجود می آورد و خاصه در متصل داشتن اجزای قسمت هایی نظیر حدود یک شهر با عواملی چون آب و یا دیوار نقش موثری دارد.
محله: محله ها قسمت هایی از شهر هستند که دست کم میان اندازه یا بزرگ باشند. باید واجد دو بعد باشند تا ناظر احساس کند وارد آن شده است. اجزاء آن به سبب خصوصیات مشترکی که دارند کاملا قابل شناخت هستند و همواره می توان سیمای محله ها را از درون آن ها تمیز داد و اگر از خارج مرئی باشند در یافتن نقاط مختلف از خارج نیز مورد استفاده قرار می گیرند. بسیاری از مردم ساختمان شهر را به راه ها یا به محله های آن در ذهن مجسم می کنند، بسته به آنکه کدام یک موثرتر و بارزتر به دیده آید که البته این امر هم بستگی به افراد و هم بستگی به شهرهای مختلف دارد.
گره: گره ها نقاط حساسی در شهر هستند که ناظر می تواند به درون آنها وارد شود و کانون هایی هستندکه مبدا و مقصد حرکت او را به وجود می آورند. ممکن است صرفا محل تقاطع دو خیابان یا جاده باشند؛ جایی باشند که خطوط حمل و نقل تغییر مسیر می دهند؛ نقطه ای که چند راه به یکدیگر می رسند یا از کنار هم می گذرند؛ لحظاتی هستند که در آنها تغییر از یک ساختمان به ساختمانی دیگر صورت می گیرد یا ممکن است محل تمرکز باشد و اهمیت آن به سبب تراکم پاره ای از امور و یا خصوصیات در نقطه ای باشد مانند گوشه ای از خیابان که به اصطلاح پاتوق بچه های محل است و یا میدانی که از چهار طرف مسدود باشد. پاره ای از این گره های تمرکز یافته، کانون و نقطه اصلی یک محله اند که از آنها تاثیر محله به تمام قسمت های آن نفوذ می یابد و خود گره در واقع نمادی برای تمام محله است. در این صورت می توان این گره ها را هسته نامید. تصور وجود یک گره در شهر از یک طرف به وجود راه ها وابسته است چون عملا باید راهی وجود داشته باشد تا تقاطع آن با راهی دیگر گرهی به وجود آورد و از طرف دیگر به وجود محله ها؛ چون همانطور که گفته شد گره ها مهمترین نقطه یا کانون یا قطب محله ها هستند. در هر صورت در هر تصویری از شهر گره هایی موجود است که در پاره ای موارد تاثیر آنها ممکن است از سایر عوامل تشکیل دهنده تصویر شهر بیشتر یاشد.
نشانه: نشانه ها نیز از عواملی هستند در تشخیص قسمت های مختلف شهر به کار می آیند؛ با این تفاوت که ناظر به درون آنها راه نمی یابد. معمولا اشیایی که ظاهری مشخص دارند مانند ساختمان ها، علایم، فروشگاه ها و یا حتی یک کوه می تواند نشانه باشد. خصوصیات نشانه باید چنان باشد که بتوان آن را از میان عوامل بسیار باز شناخت. ممکن است نشانه ها در داخل شهر باشند یا به اندازه ای دور که مدام جهتی خاص را مشخص دارند. حتی نقطه ای متحرک مانند خورشید که حرکتی منظم و آرام دارد را می توان به عنوان نشانه در نظر گرفت. پاره ای از نشانه های دیگر صرفا جنبه محلی دارند و رویت آنان از محلی خاص و جهتی معین میسر است.
تصاویر ذهنی اجتماعی از عناصر فوقند برای مثال یک بازار خرید از جهت فرم و کارکرد محوطهای مجزا از محیط شهری به حساب نمیآید بلکه گرهای دیده میشود که محل تلاقی راههاست، با لبهها تعریف میشود و با نشانههای خاص قابل تشخیص ا ست.
نقشههای شناختی عناصر بسیاری دارند که پیوند آنها با راهها برقرار میشود. قوانین سازماندهی بصری گشتالت مشاهدات را در مورد نقشه های شناختی را تأیید میکند. راهها و لبه ها عناصر تداوم دهنده هستند. محله ها می توانند مجاورت و شباهت عناصر را در یک محدودة قابل رؤیت نشان دهند در حالی که نشانهها عناصری هستند که به محیط اطراف خود شباهتی ندارند. توضیح و تشریح گرهها از دیدگاه روانشناسی گشتالت مشکل است.